۱۳۹۴ بهمن ۱۰, شنبه

نسبیت عام و اتساع زمان گرانشی

ببینیم طبق این ایده جدید اتساع زمان گرانشی در نسبیت عام رو چطور میشه تعبیر کرد.
قبلا اشاره شده که تمام حرکت های مشاهده شده در واقع تغیر شکل فضا در اثر انبساط و رمبش فضا هستند و دو جرم در صورتی که به اندازه کافی به هم نزدیک باشن تا اون مقدار عدم انبساط تقارنی که برای هم ایجاد میکنن بتونه بر انبساط فضا غلبه کنه ,فضا به شکلی تغیر شکل میده که اون دو جرم به هم نزدیک بشن.
حال فرض کنیم دو ذره رو در نقطه ای از فضا در نزدیکی یک جرم نگه داریم, در چنین حالتی فضای بین دو نقطه بصورت مداوم در حال حرکت به سمت جرم هست و در واقع یک جریان مداوم از کوانتوم های فضا بین دو ذره در جریان هست و با هیچ سرعتی امکان ایجاد ارتباط بین دو نقطه روی خط راست بین دو نقطه وجود نخواهد داشت و تنها راه ارتباط بین دو ذره یک خمینه بصورت مسیر حرکت پرتابه هست.(چیزی که در نسبیت عام به خمیدگی فضا تعبیر شده است که چندان رسا نیست).در این حالت چون موج و نور فاصله بیشتری از آن چیزی که واقعا هست رو باید طی کنه و فرض اون دو ذره بر این هست که نور مسیر مستقیم بین دو ذره رو طی میکنه , زمانی که از این طریق محاسبه میشه کمی طولانی تر هست و چنین نتیج گیری میشه که هر چه بیشتر نزدیک یک جرم که جریان فضای قوی ایجاد میکنه قرار بگیریم زمان برای ما کندتر خواهد گذشت.
در شرایطی که از یک میدان گرانشی دور باشیم زمان بصورت عادی طی خواهد شد.
با محاسبه مسیر طی شده روی خمینه به نسبت مسیر مستقیم مقدار اتساع زمان محاسبه خواهد شد.
اگر دو شخص به فرض امکان در یک میدان گرانشی بسیار قوی روبروی هم قرار بگیرند نگاهی از بالا به هم خواهند داشت.
-به نظرم آزمایش مایکلسون و مورلی برای بیش از یک قرن فیزیک رو با دشواری روبرو کرده و اگر به اون سادگی نظریه اتر یا فضایی دارای خاصیت های متفاوت رو کنار نمیگذاشتند خیلی زودتر از بن بست های کنونی خارج میشدن. پس خوبه حالا که فهمیدیم فضا اون چیزی که اوایل قرن بیستم حدس زده میشد نیست و حداقل خم شدن و منبسط شدنش رو پذیرفتن بهتره بیشتر از این حد تمرکز روی ماده سعی بشه به روی دیگر سکه یعنی فضا توجه بشه. آزمایش مایکلسون و مورلی فقط در جهت افق انجام شد که چون نسبت به کره زمین تقارن داشت برای رد کردن فضای دارای خواص(یا اتر) که رمبش میکند کفایت نمیکند.ای کاش این آزمایش در جهاتی که نسبت به کره زمین تقارن نداشته باشد انجام بشود.

۱۳۹۴ بهمن ۵, دوشنبه

تو این پست میخام ایده ای رو که تو چند تا پست جلوتر مطرح کردم کمی باز کنم.فارغ از اینکه چنین ایده ای تا چه حد قابل آزمایش هست و تا چه حد میتونه پدیده های فیزیکی رو که قبلا ازشون اطلاع داریم توضیح بده برای من جالبه ,چون نوعی نگرش کاملا متفاوت از دیدگاه کنونی در فیزیک و به خصوص مکانیک کوانتوم رو ارایه میکنه.
هسته مرکزی چنین ایده ای اینه که در جهان ما با یک موجودیت سر و کار داریم و اون هم فضا و زمان هست که از قبل چیزهایی درباره اش میدونیم از جمله اینکه سرعت نور در این محیط در حدود سیصد هزار کیلومتر بر ثانیه هست و اینکه انشتین در نسبیت عام گرانش رو به تغییر شکل فضا در اطراف جرم تعبیر کرد و نکته سوم اینکه فضا در حال انبساط هست.
تمام نظریات دیگه در فیزیک بر این مبنا هست که سایر چیزهایی که مشاهده میکنیم ماده هستند  و تحت تاثیر نیروهای دیگه ای بر هم اثر میگذراند که این اثر رو غالبا بصورت حرکت مشاهده میکنیم.
ولی به نظر من و بر خلاف شهودی ترین شهود بشر حرکت در فضا مرموزترین پدیده ای هست که باید بهش توجه کنیم.بیاید فرض کنیم هیچ چیزی در فضا حرکت نمیکنه و تمام تصورات ما از حرکت تعبیری از تغیر شکل فضا هست. تو این حالت اینکه فاصله دو نقطه از فضا در شرایطی از هم زیاد میشه و در شرایطی کم میشه و بعضی وقتها ثابت میمونه نقطه خوبی برای شروع داستان هست.یک ایده خوب تو این مرحله این هست که شاید در اطراف جرم ها که فاصله کم میشه یا ثابت میمونه ,فضا منبسط نمیشه و حتی منقبض میشه!
پس تا اینجا ما فقط با فضا روبرو هستیم و چیزهایی که ما تعبیر ذرات رو براشون داریم و اینکه میشه تصور کرد فضا علاوه بر اینکه قابلیت انبساط رو داره در اطراف اجرام قابلیت انقباض یا رمبش به سمت جرم رو داره.حالا اگر یک فرض دیگه رو به مدل اضافه کنیم و اون هم این که این ذرات مادی هم وجود ندارن و کرانه هایی محاط برای فضا هستند(شبیه حرکت حباب ها در سیال) به مدلی میرسیم که تا حدود خیلی زیادی از مدل فعلی ساده تر هست!
از یک مدل که به وجود فضا زمان و تعدادی ذرات بنیادی و چند نیروی بنیادی اعتقاد داره که این مجموعه اون طور که ما تا حدود زیادی میدونیم عمل میکنه میرسیم به مدلی که فقط از فضا زمان ساخته شده که یک انرژی بنیادی در اون وجود داره که بصورت انبساط فضا ظاهر میشه و در کرانه ها هم اون فضا به حالت هایی خاص که احتمالا هر کدام نماینده یک تصور از ذرات بنیادی هست می رمبد.
حالا اگر بتونیم چنین فضایی رو مدل کنیم که با چند شرط که از خواص خودِ فضا هستند طوری عمل کنه که تمام دانسته های ما از فیزیک رو توضیح بده قطعا از مدل فعلی ساده تر و ملموس تر خواهد بود.
البته من توانایی چنین کاری رو ندارم چون اصلا از فیزیک و ریاضی در حد لازم دانشی ندارم.
ولی تا حدودی میشه به لحاظ ذهنی تصور کرد چنین مدلی باید چه ویژگیهایی داشته باشه.
چنین فضایی احتمالا باید کوانتیده باشه با ابعادی مرتبط با طول پلانک و اگر بتونیم به روشی یکی از کوانتوم های فضا رو جابجا کنیم با تاخیر زمانی مرتبط با زمان پلانک روی قطعه مجاورش اثر خواهد گذاشت.
برای چنین اثر گذاری روی ساختار فضا و تغیر مکان یک قطعه از فضا به اندازه یک طول پلانک به انرژی احتیاج داریم که در نهایت منشایی از روند انبساط و رمبش فضا خواهد داشت و اندازه اون هم ارتباطی به ثابت پلانک خواهد داشت.
چنین مدلی باید بتونه تصوری از نوعِ رمبش یا نشت فضا در کرانه ها ارایه بده که با تغیر شکل کوانتوم های فضا به صورت موضعی بتونه نیروی الکترو ضعیف رو توضیح بده.
توضیح این مدل برای گرانش اینطور خواهد بود که وجود دو جرم در فاصله ای از هم یک عدم تقارن انبساطی توسط هر یک برای دیگری بوجود میاره که اگر فاصله بین دو جرم به اندازه کافی کم باشه که به انبساط کلی فضا غلبه کنه باعث نزدیک شدن دو جرم خواهد شد.حرکت اجرام آسمانی مثلا در منظومه شمسی هم به تغیر شکا فضا در اون مکانها به طوری که انبساط و رمبش فضا در تعادل هستند تفسیر خواهد شد.
به راحتی میشه نشون داد که این تغیر شکل فضا به علت عدم تقارن انبساطی با مجذور فاصله دو جرم نسبت معکوس داره.
چنین مدلی ماهیت دو گانه موج و ذره رو به زیبایی توضیح میده.با تغیر شکل دادن موضعی کوانتوم های فضا , این تغیر شکل با یک گپ زمانی متناسب با زمان پلانک به کوانتوم های مجاور منتقل میشه که برای لحظه ای یک حفره در فضا ایجاد میکنه و این نشون میده که اگر در هر برش زمانی به  هر قسمتی از موج نگاه کنیم تعدادی حفره در فضا میبینیم.که این حفره ها به عبارتی به صورت یک رقص نور تداعی کننده حرکت ذرات خواهد بود. در واقع بسته شدن هر حفره همزمان با باز شدن حفره مجاور خواهد بود که در نهایت حرکت چیزی شبیه فوتون را تداعی خواهد کرد.
عکس این موضوع هم تفسیر جالبی خواهد داشت.حرکت یه ذره وقتی صورت خواهد پذیرفت که کوانتوم های فضا در اطرف آن به شکلی تغیر شکل بدهند که تداعی کننده حرکت ذره باشد.پس مثلا حرکت یک الکترون بی تردید همراه با ایجاد یک موج در فضا خواهد بود.
توضیح چنین مدلی برای رابطه نسبیت خاص هم احتمالا جالب خواهد بود.حذف یک کرانه که بطور مدام باعث رمبش فضا در آن نقاط است که باعث حرکت کوانتوم های فضا برای پیوسته کردن فضا در آن نقطه خواهد بود.این تغیر شکل تا جایی ادامه خواهد داشت که فضا از لحاظ انبساط و رمبش به تعادل برسد که نتیجه آن ایجاد تغیر شکل فضا و ایجاد انرژی از جنس همان انرژی که باعث انبساط فضا میشود خواهد بود.
گفتیم که این روند مداوم انبساط و رمبش فضا منشا تمام تغییر شکل ها در فضا یا به عبارتی تمام نیروها هست که در شرایط متفاوت بصورت نیروهای گرانش یا هسته ای قوی یا هسته ای ضعیف یا الکترومغناطیس تجلی پیدا میکنه.
نکات جالب دیگه ای هست که سعی میکنم به تدریج بیانشون کنم.
-احتمالا باید نیروی هسته ای قوی عینا مانند گرانش باشه که در فاصله های بسیار نزدیک بسیار قوی عمل میکنه.
-وقتی فضا کوانتیده باشه تغیر شکل اون هم باید در ابعاد کوانتش صورت بگیره , یعنی اینکه اگر یک کرانه قراره جابجا بشه در ابعا کوانتوم این جابجایی صورت میگیره و این باعث میشه ما یا از مکان دقیق ذره اطلاع نداشته باشیم یا از تکانه ذره.
-هر کرانه با توجه به چگالی رمبشی که ایجاد میکنه جرم دار تصور میشه و با توجه به خصوصیات دیگه از جمله اسپین و .... و نوع تغیر شکل موضعی کوانتوم های فضا  که در فضای اطراف ایجاد میکنه دیگر خصوصیات رو تداعی میکنه.
-تو چنین مدلی چون حداکثر سرعت انتقال اطلاعات در فضا از یک کوانتوم  فضا به کوانتوم مجاور زمان پلانک برای طول پلانک هست یا اینکه بگیم سرعت نور فقط بصورت موضعی c هست میشه نتیجه بگیریم سرعت حرکت ذرات جرم دار چون به تعبیری  سرعت تغیر شکل فضا هست به حد بالای c محدود میشه. ولی میشه نتیجه گرفت اگر سرعت رمبش فضا در جاهایی خیلی زیاد باشه مثلا در نزدیک سیاهچاله ها , برای یک ناظر دور دست سرعت حرکت نور و حتی ذرات جرم دار بتونه بیشتر از سرعت نور هم اندازه گیری بشه.
از قبل میدونیم فضا تغیر شکل میده و منبسط میشه,حال اگر بشه چند تا خاصیت دیگه به اون نسبیت داد به طوری که ذرات بنیادی و نیروهای چهارگانه رو توضیح بده قطعا با مدل خیلی ساده تری مواجه خواهیم بود که کاندیدای خوبی برای تئوری همه چیز خواهد بود.
هر چند باز هم چیزهایی بی جواب خواهد بود.


۱۳۹۴ دی ۲۴, پنجشنبه

خب ببینیم اگر بخواهیم داستان علمی تخیلی خودمون رو درباره فیزیک ادامه بدیم چی میشه:
-اگر اینطور باشه که هر آنچه هست فضا هست(یا اتر ) و تمام چیزهای دیگه ای مانند ذرات بنیادی و سیاهچاله و ... کرانه های فضا باشند و ما یک روند مداوم انبساط(شارش) فضا در تمامی آن و  رمبش فضا در کرانه های اون رو شاهد باشیم میشه نتیجه گرفت منشاء تمام انرژی ها همون انبساط فضا هست که با توجه به محل های رمبش , خودش رو به صورت نیروهای بنیادی دیگه مثل هسته ای قوی و ضعیف و الکترومغناطیس و جاذبه نشون میده.
دیگه احتیاجی به انرژی تاریک و ماده تاریک برای رفع تناقضات نداریم و اگر انرژی بنیادیِ اصلی متوقف بشه تمام جهان فریز خواهد شد.
-میشه پرسید داخل ذره بنیادی یا سیاه چاله چی هست؟
اگر چنین تصوری از جهان داشته باشیم باید بگیم هیچ چیز!
یه صفحه رو با یک سوراخ یا شکاف در قسمت میانی اون تصور کنید.
برای یک موجود دو بعدی روی اون صفحه اون سوراخ یا شکاف چیز عجیبی خواهد بود چون اگر چه میتونه دور تا دور اون رو طی کنه ولی نمیتونه داخل اون رو درک کنه به جز اینکه داخل اون جزئی از جهان اون نیست.نسبت ما به سیاه چاله و ذرات بنیادی هم همینطوره.
اونها برای ما نه اجسام سه بعدی یا ریسمان هایی از انرژی بلکه مرزهایی برای فضا به شکل رویه هایی مرتعش یا متلاطم احتمالا دوبعدی و یا شکافی یک بعدی هستند  که فضا در آنجا می رمبد.
-چنین مدلی احتمالا پاسخ منفی برای وجود ماده تاریک خواهد داشت.رمبش فضا در اطراف یک حفره بزرگ که نمیتواند دوران داشته باشد با رمبش مارپیچی فضا در اطراف یک توده اسفنجی از حفره ها متفاوت خواهد بود و احتمالا قانون سوم کپلر مبنی بر افزایش سرعت دوران اجرام به نسبت فاصله از مرکز جرم درباره کهکشانها صدق نخواهد کرد که توجیه کننده سرعت زاویه ای ثابت گردش اجرام با فاصله متفاوت از مرکز در کهکشانها خواهد بود.
-انتقال به سرخ گرانشی هم به وسیله کاهش سرعت نور در میدانهای گرانشی و سپس افزایش مجدد آن توجیه خواهد شد.
-پس در صورتی که چنین مدلی صحت داشته باشد چیزی به نام حرکت وجود خارجی ندارد و تمام تصورات ما از حرکت ماده در فضا به تغیر شکل فضا تعبیر خواهند شد که این مساله تناقضات بنیادین نظریه نسبیت را برطرف میکند.
پایان

۱۳۹۴ دی ۲۱, دوشنبه

از چنین مدلی نتیجه دیگه ای هم میشه گرفت و اون اینکه سرعت امواج در فضا فقط در جاهایی که به اندازه  کافی از کرانه ها دور باشه ثابت هست و در نزدیکی کرانه ها در جهت رمبش فضا بیشتر از حالتی خواهد بود که در خلاف جهت رمبش فضا انتشار می یابد.
اطلاعی ندارم ولی این نتیجه ظاهرا خلاف نظریه نسبیت انشتین هست!!
هر چند با مساله خم شدن نور در نزدیک اجرام کاملا سازگاره و حتی قابل فهم تر از نسبیت عام پدیده خم شدن نور رو توضیح میده!
با چنین فرض اولیه ای احتمالا باید تمام چیزهایی که از فیزیک میدونیم رو از دریچه ای جدید نگاه کنیم.مثل اینکه این کرانه های محاط تحت چند حالت مختلف میتونن وجود داشته باشن که با توجه به نوع رمبش فضا در اون کرانه ها و فرکانس؟ و چرخش؟ و سایر ویژگیهای احتمالی انواع ذرات بنیادی رو میسازند!
نیروهای دیگه و میدان های الکتریکی و مغناطیسی هم احتمالا باید در اثر تغیر شکلی که نوع رمبش فضا در مرزهای محاطش ایجاد میکنن بوجود بیان.
یا اینکه از ترکیب انواع این کرانه ها با توجه به خصوصیاتشون کرانه هایی با خصوصیات جدید بوجود می آیند.
یا اینکه اگر بتونیم تحت شرایطی این کرانه ها یا مثلا حبابها(دوبعدی) یا ریسمانها(یک بعدی) رو از بین ببریم اون خصوصیاتِ نوع رمبش در مرز فضا, نوعی موج در فضا ایجاد خواهد کرد.
یا به عکس اگر بشه دو موج در فضا رو تحت شرایطی با هم برخورد بدیم شکاف یا حبابی در فضا ایجاد بشه!
اگر درباره فیزیک کیهانشناسی و ذرات بنیادی جستجویی تو اینترنت داشته باشیم با صدها ایده تو این قسمتهای علم مواجه میشیم.در واقع چون فیزیک هنوز نتونسته به بعضی سوالات بنیادی پاسخ بده این قسمت از فیزیک پر است از هزاران ایده عجیب و غریب!
پرداختن به بعضی از اونها حتی اگر کوچکترین کمکی هم به پیشرفت فیزیک نکنه که عمدتا هم اینطور هست ولی یه بازی خوب برای پرورش خلاقیت و فکر کردن هست.
حالا من میخام با همین ایده ابتدایی که دو تا پست جلوتر مطرح کردم کمی بازی کنم.
اگر فرض کنیم فضا تماما در حال انبساط هست و ذرات بنیادی و سیاه چاله ها و کرانه های احتمال دور دست را کرانه های اون در نظر بگیریم که فضا در اونجاها رمبش میکنه(اگر فضا میتونه منبسط بشه چرا نتونه رمبش کنه؟)چه نتیجه هایی میتونیم بگیریم؟
اولین نتیجه ای که میشه گرفت اینه که اگر فقط دو کرانهِ محاط یا به عبارتی دو تا جرم داشته باشیم که به اندازه کافی از کرانه های محیطی دور باشند به علت اینکه هر کدوم از اینها یه عدم تقارن انبساطی برای جرم دیگه ایجاد میکنه این دو به هم نزدیک میشن و سرعت نزدیک شدن اینها هم هر چی به هم نزدیک بشن بیشتر میشه.ولی اگر این دو جرم به اندازه کافی از هم دور باشن به طوری  که عدم تقارن انبساطی ایجاد شده بر انبساط کلی فضا غلبه نکنه این دو جرم از هم دور خواهند شد.
پس تصور ما از گرانش به عنوان یک نیروی که همواره بر نزدیک کردن دو جرم تلاش خواهد کرد دگرگون میشه و همون خاصیتی که دو جرم رو به هم نزدیک میکنه در شرایطی دیگه باعث دور شدن اجرام خواهد شد.
ادامه دارد 

۱۳۹۴ دی ۱۹, شنبه

خیلی جالب میشه اگر مثل فیلم The others یک روزی بفهمیم همه چیز وارونه اون چیزی هست که ما تصور میکردیم و اون چیزهایی که گمان میکردیم وجود دارند در واقع نبودند.
این که هنوز علی رغم این همه پیشرفت تو فیزیک چند پرسش بزرگ بی پاسخ مونده احتمالا به یک فرض اولیه اشتباه یا یک تصور بدیهی اشتباه بر میگرده.
نوروز سال نود و یک در اثر تورق یک کتاب فیزیک این پرسشها تو ذهنم بوجود اومد که شاید فکر کردن بهشون برای دوستان جالب باشه.
-آیا وجود ذرات بنیادی با انبساط فضا در تناقض نیست و میشود یک نگاشت یک به یک بین نقاط ذرات بنیادی و مختصات فضایی که منبسط می شود تعریف کرد به طوری که متر تغیر نکند.در غیر اینصورت مکان یک ذره بنیادی به کدام نقطه مختصاتش وابسته است؟
-آیا فضایی که در حال انبساط است در کلیه مختصاتش اینگونه است یا در جاهایی ممکن است رفتار دیگری داشته باشد؟
مثلا در کرانه هایش؟
-آیا ممکن است فضا (اتر؟)مقعر باشدو دارای کرانه هایی محاط در خودش باشد؟
-آیا ممکن است این کرانه های محاط همان چیزی باشند که ما به نام ذرات بنیادی و جرم می شناسیم!  و حرکت ذرات به علت گرانش در واقع در اثر تغیر شکل موضعی فضا به علت انبساط فضا و رمبش در کرانه هایش باشد.(و نه خمیده شدن فضا در اطراف جرم-البته خمیده شدن فضا نتیجه چنین انبساط و رمبشی خواهد بود)
یعنی اینکه در واقعیت چیزی وجود ندارد که در فضا حرکت کند بلکه تماما فضا است که در حال تغیر شکل است و ماده مانند حبابهایی (دو بعدی یا یک بعدی) در یک سیال به علت تغیر شکل سیال جابجا می شود.
این نوشته رو یک زمانی تو فیس بوک گذاشتم.حس میکنم در سطح ذرات بنیادی یه جای کار میلنگه!
در ضمن توهم و هذیان و گرندوزیتی هم ندارم,این فقط یه ایده است!